بهشتی، ای منطقِ منطبق با حقیقت! ای حقیقتِ حضور! درود بر تو باد که در اعتقادِ تو اعتدالی بود و در اعتراض تو اعتباری.
سید محمد حسینی بهشتی دوم آبان ۱۳۰۷ در محله لُنبان اصفهان به دنیا آمد و در ۷ تیر ۱۳۶۰ در تهران به شهادت رسید او سیاستمدار و فقیه ایرانی و اولین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود.
جملات زیر برداشتهایی از خاطرات افراد از شهید بهشتی است که در کتاب «صد و ده دقیقه تا بهشت» نوشته مجید تولایی عنوان شده است:
الان بهترین موقعیت است، برای کمک به پیروزی انقلاب، آمار شهدای ۱۵ خرداد را بالاتر بگوییم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم میچسبد». دکتر بهشتی بدون تعلل گفته بود «با دروغ میخواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد میکند، نه با دروغ».
مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسایل برخورد میکنید. این طور جلو بروید تحریم میشوید». بهشتی گفت «انقلاب ما انقلاب آرمانها است نه تسلیم به واقعیتها.» همان نان و پنیر برایمان کافی است
گفتندحالا که «مرگ بر شاه» همهگیر شده؛ شعار جدید بدیم. «شاه زنازاده است، خمینی آزاده است». آشفته شدهبود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید.
به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به ماموریت میروی ساک خود را به همراهت میدهی.» این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی
(قبل از شهادت) از دیدار امام برمیگشت. رفته بود توی فکر. امام خواب دیده بود عبایش سوخته، به بهشتی گفته بود مواظب خودتان باشید. میگفت از امام پرسیدم چرا؟ جواب داده بود: «آقای بهشتی شما عبای من هستید.
از نظر اخلاقی و روحی، جهات مثبت و برجستگیهای ویژه داشت. منصف بود. در کاری که با حرکت دیگران انجام داده بود سهم خود را کم و سهم دیگران را مهم وقابل توجه می دانست. هیچ گاه نشد که کار دیگران را به خود نسبت دهد یا تلاش دیگران را نادیده بگیرد. حتی با کسی که با او غیرمنصفانه و ظالمانه رفتار کرده بود با انصاف و عدل برخورد میکرد. بنی صدر یکی از اشخاصی بود که بیجا با او دشمنی میورزید چون او را رقیب خود و خود را رقیب او میدانست، بیرحمانه او را میکوبید. درحالی که او پس از انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری به حضرت امام پیشنهاد کرد که فرماندهی کل قوا را به او بدهد (چون معتقد بود که اگر رئیس جمهور قوای مسلح را در اختیار نداشته باشد نمیتواند وظایف ریاست جمهوری را درست انجام دهد). البته حضرت امام تامل داشت که این کار را بکند یا نه. شهید بهشتی پیشنهاد کرد و اصرار ورزید و دوستان دیگر هم تایید کردند تا سرانجام امام قبول کرد و فرماندهی کل قوا را به او تفویض کرد. غیر از این، در چند مورد دیگر هم مرحوم شهید بهشتی به کمک و مساعدت بنی صدر شتافت ولی او بدترین دشمنی ها را با بهشتی کرد. در جریان تصویب پلیس قضایی با صراحت مخالفت میکرد و میگفت،«قصد بهشتی از ایجاد پلیس قضایی این است که نیروی مسلح را در اختیار داشته باشد.» پس از فوت آیتالله سید محمود طالقانی، روزی بنی صدر که از مسافرتی داخلی بازگشته بود، در مجلسی با خنده و تمسخر گفت: «اهالی آن شهر شعار میدادند و میگفتند: بهشتی طالقانی را تو کشتی.» همه اهل مجلس از این توهین ناراحت شدند. وقتی که بنی صدر به فکر فرار افتاد و در مخفیگاهی پنهان شد، نیروهای انقلاب در پی بنی صدر میگشتند و خانم بنی صدر را با خانم سودابه سدیفی گرفتند و به مرحوم بهشتی مژده دادند که خانم بنی صدر را دستگیر کردهایم. اکنون بنی صدر هرجا باشد خود را تسلیم میکند. با وجود آن همه سوابق، مرحوم بهشتی سخت برآشفت و گفت: «ما حق نداریم یک زن را تسلیم کنیم، در حالی که هیچ تقصیری ندارد الا اینکه زن بنی صدر است و شوهرش به خاطر خیانت به کشور تحت تعقیب است.» و دستور داد که فورا او را آزاد کنند. مردمگرا بود و از کاری که برای مردم قابل هضم نبود، حذر میکرد و میگفت: «یا برخلاف افکار عمومی کاری نشود یا تلاش کنیم مردم را در جریان کارها قرار دهیم و تحریک عواطف نکنیم. باید مردم ملتهب نباشند، هرچند که اعتراض ننمایند.»